باد تکانی داد
به شاخه های درختان لخت
که، زمستان
جامه هایشان دریده بود
گویا که، باد
با نوید دوباره ی پوشش
با بوی عشق و زندگی
به شاخه های خشک
رسیده بود
خاک های یخ زده و
پوک شده
ز سرمای سخت
با وزش باد
به سبزه و بویی نمیده بود
سنجاب کوچکی
که، به خوابی عمیق بود
با وزش چکاچک
باد بهاری
از خواب جست
از اندرون لاله
نگاهی به خویش
نگاهی به دورخویش
همچو که، وزوزه ی باد را
شنیده بود
گل های سریخی
به سوی طلوع خویش
عطری فکنده
واز سر خمیده بود
به شاخه های درختان لخت
که، زمستان
جامه هایشان دریده بود
گویا که، باد
با نوید دوباره ی پوشش
با بوی عشق و زندگی
به شاخه های خشک
رسیده بود
خاک های یخ زده و
پوک شده
ز سرمای سخت
با وزش باد
به سبزه و بویی نمیده بود
سنجاب کوچکی
که، به خوابی عمیق بود
با وزش چکاچک
باد بهاری
از خواب جست
از اندرون لاله
نگاهی به خویش
نگاهی به دورخویش
همچو که، وزوزه ی باد را
شنیده بود
گل های سریخی
به سوی طلوع خویش
عطری فکنده
واز سر خمیده بود
اسکنبیل

Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen