با طنابی که، ز مژگان تو
برتافته بود
غوطه ور
در کف پندار
نگاهی حیران
همره اشک زلال تو
که، ز آیینه دل می آمد
در کنارت سبز است
برتافته بود
غوطه ور
در کف پندار
نگاهی حیران
همره اشک زلال تو
که، ز آیینه دل می آمد
در کنارت سبز است
اسکنبیل
من و اسکنبیل هر دو زاده بیابانیم. او را به خاطر مقاومت و سازگاریش با همه نداریهای بیابانها دوست دارم و در بیابانهای زندگی ام آموخته ام. این اشعار برای اولین بار سروده شده است و برگرفته از کتابی یاکسی نیست
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen