فتاده زمین
تندر این تناور
درخت صبوری
بخشکیده از سر
به فریاد فریاد فرهاد بنگر
که، بشکست از دور
کوه و کمر
ز دریای خون
همچو ایران به خون
جوانان به خون
پتک خونی به سر
زنان در کفن
مردها در کفن
جوانان به زیر و
همه در خطر
شده مذهب ما
فقط چند نفر
نه تاریخ ایران
نه تاریخ شاهان
تندر این تناور
درخت صبوری
بخشکیده از سر
به فریاد فریاد فرهاد بنگر
که، بشکست از دور
کوه و کمر
ز دریای خون
همچو ایران به خون
جوانان به خون
پتک خونی به سر
زنان در کفن
مردها در کفن
جوانان به زیر و
همه در خطر
شده مذهب ما
فقط چند نفر
نه تاریخ ایران
نه تاریخ شاهان
نه جغرافیای دلیران
نه زیور، به فر
خدایا ببخشا مرا پیش خود
تو با قوم تازی مگر همدمی
که، جز کشت و کشتارچیزی نیاموخته است
فراموش گشته است ایران زسر
کنون آریایی و میتراییان
زجورکفن باوران ... تازیان
شده خسته از سازش رافضان
ز فتوای مذهب نشد در امان
نه مغرب، نه مشرق نه این خاوران
بساط خرافات را از ازل
بسوزان و مردم نکن در به در
نه زیور، به فر
خدایا ببخشا مرا پیش خود
تو با قوم تازی مگر همدمی
که، جز کشت و کشتارچیزی نیاموخته است
فراموش گشته است ایران زسر
کنون آریایی و میتراییان
زجورکفن باوران ... تازیان
شده خسته از سازش رافضان
ز فتوای مذهب نشد در امان
نه مغرب، نه مشرق نه این خاوران
بساط خرافات را از ازل
بسوزان و مردم نکن در به در
اسکنبیل