من از درون چاه
فریاد می زنم
دردی به دست مردگان سیه چاله ها
با بی هویتی مرگ
باید شود دوا
ماران زهردار
از کاروان غم
طلب خیر می کنند
،درماندگان
که، غوطه ور شوکران شدند
با نیش عقرب و افعی
بی هوش تر ز اسکلت چندهزارها
سیر می کنند
گرچه صدای من
به دَلو پر از آب می رسد
آغشته آب را
هم مرز باوران
سر می کشند با لب تشنه
اما
کسی نمی شنود
فریاد چاه را
فریاد می زنم
دردی به دست مردگان سیه چاله ها
با بی هویتی مرگ
باید شود دوا
ماران زهردار
از کاروان غم
طلب خیر می کنند
،درماندگان
که، غوطه ور شوکران شدند
با نیش عقرب و افعی
بی هوش تر ز اسکلت چندهزارها
سیر می کنند
گرچه صدای من
به دَلو پر از آب می رسد
آغشته آب را
هم مرز باوران
سر می کشند با لب تشنه
اما
کسی نمی شنود
فریاد چاه را
اسکنبیل

Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen