Donnerstag, 10. April 2008

دنبال پینه دوز سرکوچه رفته ام
تا عشق پاره پاره ام را
زند پینه ای جدید
دیدم که، پتک محبت نشانه کرد
در بوسه گاه سندان کهنه چرم
و زیر آن
مایه ی عشاق را
در کاسه ای چنان
که، در بر گرفته چرم های کهنه ی
کفش های گدایان عشق را
من خسته از
جویدن لب های بی سخن
از دست داداه ام
زبانی که، سوزان است
تا پینه ای زند
به کفش گداییم
گویا که، عشق
به پای زبان من
کفش نویی نموده
تا راه عشق را
ز پینه ی کفشم نشان کند
آنجا
جوانه ای است
برای لبان من



اسکنبیل

Keine Kommentare: