Mittwoch, 16. April 2008

من خوزی ام
ایرانیم
من نخل سربریده ام
فواره ی خونم
که، می شویم غبار از میهنم
من خوزی ام
از گرمی خاکم
به گرمی می خورم سوگند
که، من ایرانیم
با هر زبانی که
گویش می کنم
ایرانیم
از شوش تا ... بابل
همه از خاک ایران در حیات کوروش پیروز
با هر دین وآیینی که، بوده
و اما
حال
تو می سازی سرم بردار
و یا گلگون کفن سازیم
با رگبار
به جرم عاشقی بر میهن تب دار
تو خود بیگانه ای با خاک ایران
من که، می دانم
کُشی از ترس
هر مردی که، شد بیدار
تفو بر دشمن قداره بیمار
برو بیرون ز خاکم
بی وطن
از نسل تازی
ورنه
من
ریشه درون خاک خود دارم
چو نخل سربریده
ایستاده تا ابد
تا تو
فرو ریزی
ای دیوار ویرانه
تو خود بیگانه ای
در خانه دل
ساز دیوانه
بدان
من خوزی ام


اسکنبیل

Keine Kommentare: