Montag, 4. Februar 2008

خندان و بی خزان
اینجا که، میکده است
در اوج خنده است
ارواح دور هم
جمعند دور هم
در دست هر کدام
جامی پر از شراب
روح بزرگ تر
ساقی ارواح گشته است
با رقص های او
بشکفت جام می
پیمانه چو نی
پرتر ز استخوان
ارواح مست مست
رقصان ز باده ها
از ماه و سال دی
انگشت بر دهان
سرکش ز آسمان
مانده در این زمان


اسکنبیل

Keine Kommentare: