خاموشی گر بیشه کردم مرده ام
بی خبر اندیشه کردم مرده ام
ساز دا دارفلک اندیشه است
راه هندو پیشه کردم مرده ام
گردش ایام را بینی ولی
دوستی با تیشه کردم مرده ام
در دهانم خشکی و خواری چرا
در لجن گر ریشه کردم مرده ام
آفتاب مهر کی بینی ز جان
داد براندیشه کردم مرده ام
خاموشی این نیست در کنجی، شبی
گر زبان در شیشه کردم مرده ام
بی خبر اندیشه کردم مرده ام
ساز دا دارفلک اندیشه است
راه هندو پیشه کردم مرده ام
گردش ایام را بینی ولی
دوستی با تیشه کردم مرده ام
در دهانم خشکی و خواری چرا
در لجن گر ریشه کردم مرده ام
آفتاب مهر کی بینی ز جان
داد براندیشه کردم مرده ام
خاموشی این نیست در کنجی، شبی
گر زبان در شیشه کردم مرده ام
اسکنبیل

Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen