Dienstag, 6. Mai 2008

به اشک ماهتاب
که، بر برگ زنبقی آویز
سوار سفر شده
و پرندگان سفر کرده
پس ازغروب زمستان
به شاخه های اقاقی
که، خواست سنبله ی عطر را
آفتاب دهد
تکیه داده
کلاغ های سپید و سیاه
در جستجوی لانه های گذشته
از این درخت به آن
با چشم بّراق
برای خانه تکانی و تخم های جدید
ز کرده ها
نه پشیمان
برای عشق ... خطر کرده
امسال
قمری نر زودتر آمده بود
تا که، لانه ی نو ساز
بساز و از کودکان آینده
کنارسنبله ای نو
که، چشم زخم نخورده
به دور از نگه ای شور
پر از پوشش پر کرده
در انتظار توام
تا که، تازه هایی زخشک
بیاری و
لانه ای پر از گرمی
برای سر گذاشتن
بسازی
و من کنار تو
به هر کجا که، بخواهم
سفر کنم



اسکنبیل

Keine Kommentare: