این همان عشق است رو در روی من
توتیای خاک او شد کوی من
جان اگر باقی بماند در بدن
پیشکش باشد به او ازسوی من
هر وجب از خاک او گلزار هست
بارش سنگش ببارد روی من
من کجا و تربت یاران کجا
کوه غم در غربت آمد سوی من
روشنی گر آشتی آرد به بار
کورسویی بایدش از خوی من
این نفس را گر شمار زندگی است
در خراباتی، ندانی چون من
توتیای خاک او شد کوی من
جان اگر باقی بماند در بدن
پیشکش باشد به او ازسوی من
هر وجب از خاک او گلزار هست
بارش سنگش ببارد روی من
من کجا و تربت یاران کجا
کوه غم در غربت آمد سوی من
روشنی گر آشتی آرد به بار
کورسویی بایدش از خوی من
این نفس را گر شمار زندگی است
در خراباتی، ندانی چون من
من به یاد نام و خاکش زنده ام
نام و خاکش زنده باد از سوی من
نام و خاکش زنده باد از سوی من
اسکنبیل

Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen