Freitag, 27. Juli 2007


سازهای شکسته ما را
دنیای خسته ما را
آب های نشسته ما را
سایه شوم گشته است همدم
سرسودایی جهانم کو
سوته دلان بی زبانم کو
افت و خیز سپاه جانم کو
از ازل داغ گشته است همدم
کو راهی که، او نشانم داد
گردش نور در شبی تاریک
جغد آورد نامه اول
ملخ و موش خورده است همدم
گر بهاری به پای دشت افتد
دامن کوه سر به سر افتد
خسته از خواب صد هزار گفتن
گفته ها را نه گفته است همدم
دیو دیوان ز اشتران عرب
حمله کرده است بر نشاط وطرب
گریه روضه خوان ز لهو و لعب
پس خرافات گفته است همدم

اسکنبیل

Keine Kommentare: